جدول جو
جدول جو

معنی کله معلق - جستجوی لغت در جدول جو

کله معلق
(کَلْ لَ / لِ مُ عَلْ لَ)
در تداول عامه، معلق با سر. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به کله معلق زدن شود، حباجعل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به حباجعل شود
لغت نامه دهخدا
کله معلق
پشتک وارو معلق با سر
تصویری از کله معلق
تصویر کله معلق
فرهنگ لغت هوشیار
کله معلق
((~. مُ عَ لَ))
سرنگون، واژگون
تصویری از کله معلق
تصویر کله معلق
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پل معلق
تصویر پل معلق
پلی که پایه ندارد و در دو طرف آن دو آهن قوسی شکل قرار می دهند و سرهای آن ها را بر روی زمین یا بر روی کوه محکم می کنند و خود پل را به وسیلۀ میله های ضخیم به آن آهن ها آویزان می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(کَلْ لَ / لِ مُ)
همان کله معلق است. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). رجوع به کله معلق شود
لغت نامه دهخدا
(فَ دَ)
با سر به زمین افتادن. وارونه شدن. معلق شدن با سر. و رجوع به کله معلق و معلق و ترکیبهای این دو شود
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
سر رابر زمین گذاشتن و معلق زدن. (فرهنگ فارسی معین). سربر زمین نهادن و پایها برافراشتن و به پشت بر زمین آمدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). معلق زدن. سر رابه زمین گذاشتن و پا را به بالا آوردن و غلطیدن از سویی به سوی دیگر. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
لغت نامه دهخدا
(سَ کَ دَ)
با سر بر زمین خوردن. با کله بر زمین افتادن
لغت نامه دهخدا
تصویری از پل معلق
تصویر پل معلق
پل آویزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کله معلق زدن
تصویر کله معلق زدن
پشتک زدن سر را بزمین گذاشتن و معلق زدن
فرهنگ لغت هوشیار
معلق شدن، سکندری رفتن
فرهنگ گویش مازندرانی